پاسارگاد یادگار کوروش بزرگ
از پاسارگاد شروع کنیم، جایی که زمانی مرکز فرماندهی بزرگترین امپراتوری جهان بوده است. دورانی را تصور کنید که عدهای مشغول جابهجایی تختهسنگهای بزرگ و همزمان عدهای مشغول پرداخت بر روی این تختهسنگها بودند تا مصالح ساخت بناهایی که در حال ساخت بودند تامین شود. در قسمت دیگری از پاسارگاد، کوروش کبیر از اسب خود پیاده شده و از بین صفوف لشکریانش با نیزه و سپرهای دایره شکل با شمایل آن زمان، وارد کاخ میشود. شاید شروع ایده منشور کوروش (استوانه کوروش) از همین نقطه یعنی پاسارگاد به وجود آمد. جایی که شاهد نگاشتن حقوق انسان بر منشوری از گل پخته در زمانی بیش از دو هزار و پانصد سال پیش است.
نام پاسارگاد به معنای نیکان روزگار است و در دشتی بلند و مرتفع، میان کوهستان بنا شده است. آرامگاه کوروش و پسرش کمبوجیه، چندین کاخ و باغ و کوشک، دژ تلتخت، محوطه مقدس و بناها و یادگاران باستانی دیگر مجموعهای بیهمتا به نام پاسارگاد را بهوجود آوردهاند. شهری کهن که یادگار کوروش بزرگ است و نخستین پایتخت هخامنشیان.
تختجمشید نمادی از شکوه جاویدان
به تخت جمشید قدم میگذاریم، بنای شکوهمندی که به دستور داریوش بزرگ ساخت آن شروع شد و تا چندین نسل بعد ادامه پیدا کرد. شهر باستانی پارسه کاخی را در خود پذیرا شد که برآیند هنر معماری، خطاطی و کتیبهنگاری دوران هخامنشی است. این شهر دویست سال پایتخت ایرانزمین بود، پایتختی باشکوه که معنای نامش شهر پارسیان بود. یونانیان هم معادل این نام را بر آن نهادند، پرسپولیس. تختجمشید نامی است که گذر زمان بر این کاخ نهاد.
نخستین روز بهار و آغاز سال برای ایرانیان روزی گرامی است. در آن روزگار این بنا شاهد حضور نمایندگانی از ساتراپیها یا استانداریهای آن زمان برای پیشکش هدایای نوروزی بود. تصاویری که دیوارنگارههای تختجمشید برایمان بازگو میکنند حکایت ار آن روزگار دارد.
بسیاری از دانستههای ما از آن زمان ریشه در سنگنوشتهها و گلنوشتههای بهجامانده بر دیوارها و لوحههای پارسه است.
داریوش بزرگ کتیبهای از خود بر تختجمشید به یادگار گذاشته که گواهی میدهد پیش از ساخت تختجمشید، بنایی در آن مکان نبوده است. تختجمشید تقریبا طولی برابر با آکروپلیس آتن و عرضی چهار تا پنج برابر آن دارد. بنایی که زلزلههای بسیاری به خود دیده و در مقابل آنها پایدار مانده دارای بخشهای مختلفی است. مانند دروازه ملل، کاخ آپادانا، کاخ تچر، کاخ شورا، کاخ هدیش، کاخ اچ، کاخ صدستون، کاخ سهدر، کاخ ملکه و موزه، پادگان و سالن سی و دو ستون، خزانه، پلکانها، آرامگاههای پادشاهان و کتیبههایشان و… .
برای دیدار با گذشته این شهر و کاخ باشکوهش به زمانی بیش از این نیاز داریم. از تخت جمشید بیرون میآییم و به سمت نقش رستم میرویم.
نقش رستم، نگارهها و آرامگاههایی بر سنگ و صخره
کافی است بر سکوی تخت جمشید باشیم و به سمت نقش رستم نگاه کنیم. کوهی را میبینیم که نقش رستم را در دل خود جای داده است. کوهی که بهخاطر سه صخره بزرگ و سر به آسمان کشیدهاش سهگنبدان نام داشت. با پانهادن در نقش رستم رودرروی مجموعهای از آرامگاهها و یادمانها میایستیم که در زمانی بین دو هزار و دویست تا هزار و چهارصد سال گذشته مورد توجه و دارای اهمیتی خاص بودند. سنگنگارههایی که از پیروزی پادشاهان ساسانی در جنگها حکایت دارند در این مکان به چشم میخورند. احتمالا این صحنهها برای ایرانیان یادآور پهلوان اسطورهای این سرزمین رستم دستان است و نام نقش رستم در نتیجه این نگاه بر این مکان نهاده شده است. کهنترین نقش این بنا از دوره ایلامیان برجای مانده، قدمت این نقش را بین چهارهزار تا دو هزار و ششصد سال پیش تخمین زدهاند.
پیکر داریوش بزرگ، خشایارشاه، اردشیر یکم و داریوش دوم در دل گورصخرههای این مکان آرام گرفتهاند. روبروی آرامگاه داریوش دوم بنای سنگی چهارگوشی با پلکان میبینیم که هخامنشیان از خود بهجا نهادهاند. نام کعبه زرتشت شش قرن است که بر این بنا نهاده شده و از نام اولیه آن بیاطلاعیم؛ همچنان که در مورد ماهیت این بنا و چرایی ساختش اختلاف نظر بسیار است. جالب اینکه بنایی مشابه این بنا در پاسارگاد هم وجود دارد و این مساله تفسیر در مورد دلیل ساخت را پیچیدهتر کرده است.
وقتی در نقش رستم قدم میزنیم ناخوآگاه به جایگاه مذهبی و مقدس این مکان در گذشته فکر میکنیم و تقدسی را که ایلامیان، هخامنشیان و ساسانیان برای این مکان قائل بودند را حس میکنیم. میتوانیم سنگتراشان ساسانی را تصور کنیم که بر دامنه کوه مشغول جاودانه کردن صحنههای تاجگذاری، جنگها و افتخارات پادشاهان بر سنگ و صخره هستند.
با هر قدمی که در پاسارگاد، تخت جمشید و نقش رستم برمیداریم خود را در تاریخ میبینیم. تاریخی که دلبرداشتن از قدم زدن در آن راحت نیست، اما زمان آن رسیده که به شهر شیراز برویم.
شهر شاعران
برای رسیدن به شیراز کافی است به دنبال عطر بهارنارنج برویم. در کوچه پس کوچههایی قدم میگذاریم که روزگاری سعدی و حافظ و بسیاری دیگر در آنها قدم میزدند. این شهر هزار قصه و هزار گشت با کوچه باغهای سرسبز و معطر از عطر بهارنارنج، بیتردید در الهامبخشی به این شاعران تاثیر بهسزایی داشته است. همانطور که حافظ آن را توصیف میکند.
خوشا شیراز و وضع بیمثالش خداوندا نگه دار از زوالش
ز رکن آباد ما صد لوحش الله که عمر خضر میبخشد زلالش.
حافظیه نهانخانه رازها
آرامگاه رند رازورز ایران، حافظ بیتکرار. انسانی که مردمفریبی و دورویی را گناهی نابخشودنی میدانست و ندایش پس از گذشت هفت قرن با ایرانیان سخن از رازهای پنهانی میگوید.
حافظ در کت شیراز یا مصلا آرام گرفته است، شاعری حدود چهار قرن پیش این مکان را حافظیه نامید که همچنان این نام بر آن مانده است. حدود شصتوپنج سال پس از درگذشت حافظ بنایی گنبد مانند بر مزارش ساخته شد که توسط شاهان تیموری، صفوی، افشار و زند بازسازی شد. بنای فعلی در دوره پهلوی اول ساخته شده است.
از سعدیه بوی عشق میآید
شاعر نام آشنای دیگر این دیار سعدی است که حدودا سی سال پیش از چشم گشودن حافظ به جهان، چشم از جهان فروبست. سعدی را استاد سخن مینامند و آرامگاهش کنار باغ دلگشاست. مکان خاکسپاری سعدی در خانقاهش بود که در قرن هفت هجری مقبرهای بر مزارش ساخته شد. در دوران زندیه و قاجار این بنا بازسازی شد و بنای فعلی در زمان پهلوی دوم احداث گردید.
در عمق ده متری صحن آرامگاه قناتی وجود دارد و آب این قنات به حوض ماهی که در سمت چپ آرامگاه واقع است میریزد.